loading...
انجمن علمی فرهنگی تفریحی قاطی پاتی
آخرین ارسال های انجمن
amirk2 بازدید : 2 دوشنبه 20 خرداد 1392 نظرات (0)

۱) يقه اولين خواستگار رو بچسبيد كه شايد تنها شتر بخت شما باشه

2) ناز و لفت و ليس رو بذاريد كنار.

3) در معرض ديد باشيد، گذشت اون زمان كه مي‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم كه از آفتاب و از سايه

 مي رنجم.

4) سن ازدواج رو بيارين پايين، همون 17 يا 18 خوبه. بالاتر كه برين همچين بگي نگي از دهن مي‌افتين.

5) تموم دوست پسراتونو تهديد به ازدواج كنيد، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بكشيد.

6) دعاي باز شدن بخت رو دور گردنتون آويزون كنيد، يه وقت كتابشو دور گردنتون آويزون نكنيد كه گردن

 لطيفتون كج مي‌شه.

7) پسر‌هاي فاميل بهترين و در دسترس‌ترين طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپيدشون.

8) رو شكل و شمايل ظاهري پسرها زياد حساسيت به خرج نديد، پسرهاي خوشگل، دچار مشكل

هستن...!

9) توي اجتماع فر بخوريد، با مردم قاطي شيد، با ننه صغرا و بي‌بي عذرا نشست و برخاست كنيد، همينا

 هستن كه شاه دوماد مي‌سازن واستون.

10) يه كم به خودتون برسيد، منظورم آرايش و برداشتن زير ابرو و ريمل و پودر و سايه و كرم شب و روز و

ماسك خيار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نيست. حداقل قيافه يه آدم رو داشته باشيد.

11) در پوشش دقت كنيد، لباس چسب و كوتاه فقط آدماي بوالهوس رو دورتون جمع مي كنه، يه پوشش

 سنگين و اندكي رنگين با حفظ معيارهاي دوماد پسند بهترينه.

12) مهمون كه مياد قايم نشيد، چاي ببريد، پذيرايي كنيد، خلاصه يه چشمه بياين كه بعله ما هم

هستيم.

13) سعي كنين از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره كه مامانه بتونه جلوي در و همسايه قر و قميش بياد

 كه دخترم قربونش برم اينجوريه و اونجوريه...

14) تا مامانه و باباهه مي‌گن دخترمون ديگه وقته عروسيشه مثل لبوي نپخته سرخ نشين و در بريد، در

حركات و سكناتتون اين نظر رو تاييد كنيد و دنبالشو بگيريد.

15) بالاخره اگه خداي نكرده مي‌خواين جزو اون يك ميليون و هفت صد هزار دختر بي شوهر نباشيد (تازه

 اگه همه پسراي اين مملكت دوماد شن، كه نمي شن) هر چي داريد، رو كنيد، منظورم اعضا و

 جوارحتون نيست منظورم كمالات و هنر مندياتونه.

 

amirk2 بازدید : 33 دوشنبه 20 خرداد 1392 نظرات (0)

 دخترها: 

بعضي از اونا واقعاً مي خونند وقتي ميرن سر كتاب تا يكي دو ساعت ديگه كلشونو از كتاب بر نمي دارند . عادت دارند زير مطالب كتاب خط بكشند كه بعدا بخونند

 بعضي هاشون هم كه مثلا درس مي خونند كتاب جلوشونه چشمشون هم روي كتابه ولي حواسشون يه جاي ديگست ...

يه عده اي هم هستند كه به بهونه اينكه مشكل دارن زنگ ميزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود يك ساعت و اندي به طوري كه اشك و دود تلفن در مياد براي هم قصه بي بي چساره تعريف مي كنند.


  و اما پسر ها:

يا درس نمي خونند يا وقتي مي خواند بخونند بايد حسش بياد. وقتي حسش مياد كه شب امتحانه ...

 يه كم كه درس  خوندند يه موردي پيش مياد و بهش خيره مي شوند

و به يه چيزي فكر مي كنند بعد انگار كه درس خوندند بلند ميشند ميرن استراحت مي كنند بعد از يك ساعت استراحت دوباره ميرند ميشينند فكر مي كنند . وقتي فكرشون تموم شد كتاب را ورق ميزنند يه كم براندازش ميكنند وزنش مي كنند استخاره مي كنند براي خودشون تقسيمش مي كنند ميگند تا ساعت فلان اينقدر مي خونم تا ساعت فلان اينقدر بعد ميرن استراحت كنند . حين استراحت حسشون  تموم ميشه

حال ندارند برند  بخونند ولي چون مي دونند فردا امتحان دارند پا ميشند ميرند سر كتابشون.

همينجور كه مي خونند هيچي حاليشون نيست چون جاي ديگه فكر مي كنند(لازم به ذكر است كه هيچ وقت در هيچ موقعيتي فكر نمي كنند فقط موقع درس خوندن فكرشون مياد) بعد از نيم ساعت دوباره ميرن استراحت، بعد سه ربع استراحت مي بينند خيلي دير شده .دوباره ميرنند درس بخونند اين بار مي خونند يه چيزايي هم ياد ميگيرند ولي چيزايي كه ياد نمي گيرند را ميذارند كه فردا از دوستاش بپرسند يه كم به معلمشون فحش ميدند مي گند اينارو درس نداده . خلاصه آخرش نميرسند كتاب را تموم كنند فردا ميرند ميبينند كه دوستاشون يه چيزايي مي گند كه تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد ميشه اونايي هم كه خونده بودند يادشون ميره به همين سادگي

amirk2 بازدید : 3 دوشنبه 20 خرداد 1392 نظرات (0)

سن 14 سالگي : تا پارسال هر کي بهشون مي گفت چطوري؟ ميگفتن ... خوبم مرسي ... حالا ميگن مرسي خوبم
سن 15 سالگي : هر کي بهشون بگه سلام ... ميگن عليک سلام ... نقاشيشون بهتر ميشه » بتونه کاري و رنگ آميزي
سن 16 سالگي : يعني يه عاشق واقعيند ... فردا صبح هم ميخوان خودکشي کنن ... شوخي هم ندارن
سن 17 سالگي : نشستن و اشک مي ريزن ... بهشون بي وفايي شده ... کوران حوادث
سن 18 سالگي : ديگه اصلا عشق بي عشق ... توي خيابون جلوي پاشون رو هم نگاه نمي کنن
سن 19 سالگي : از بي توجهي يه نفر رنج مي برن ... فکر مي کنن اون يه آدم به تمام معناست
سن 20 سالگي : نه , نه ... اون منو نمي خواست آخرش منو يه کور و کچلي مي گيره ... مي دونم
سن 21 سالگي : فقط سن 27-28 سالگي قصد ازدواج دارن ، فقط
سن 22 سالگي : خوش تيپ باشه ، پولدار باشه ، تحصيلکرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چي نباشه
سن 23 سالگي : همهء خواستگارا رو رد مي کنن
سن 24 سالگي : زياد مهم نيست که چه ريختييه يا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چيزي که نرسيديم برسونه
سن 25 سالگي : اااااااه ، پس چرا ديگه هيچکي نمي ياد... هر کن ميخواد باشه ، باشه
سن 26 سالگي : يه نفر مي ياد ، همين خوبه ، بله
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پات مي شکست و خواستگاري من نميومدي

amirk2 بازدید : 5 دوشنبه 20 خرداد 1392 نظرات (0)

سرها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف
سن 14 سالگي : تازه توي اين سن، هر رو از بر تشخيص ميدن . اول بدبختي
سن 15 سالگي : ياد مي گيرن که توي خيابون به مردم نگاه کنن ... از قيافه خودشون بدشون مي ياد
سن 16 سالگي : توي اين سن اصولا راه نميرن، تکنو مي زنن ... حرف هم نمي زنن ، داد مي زنن ... با راکت تنيس هم گيتار مي زنن
سن 17 سالگي : يه کمي مثلا آدم ميشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند مي خونن ... يادش به خير اون روزها که تکنو نبود راک ن رول مي خوندن
سن 18 سالگي : هر کي رو مي بينن تا پس فردا عاشقش ميشن ... آخ آخ ...آهنگ هاي داريوش مثل چسب دو قلو بهشون مي چسبه
سن 19 سالگي : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تيز ميشن ... ابي گوش ميدن
سن 20 سالگي : از همه شون رو دست مي خورن ...ستار گوش ميدن که نفهمن چي شده
سن 21 سالگي : زندگي رو چيزي غير از
این بچه بازيها مي بينن ... مثلا عاقل مي شن
سن 22 سالگي : نه مي فهمن که زندگي همش عشقه ... دنبال يه آدم حسابي مي گردن
سن 23 سالگي : يکي رو پيدا ميکنن اما مرموز ميشن ... ديدشون عوض مي شه
سن 24 سالگي : نه... اون با يه نفر ديگه هم دوسته ...اصلا لياقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگي : عشق سيخي چند؟ ... طرف بايد باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نيست
سن 26 سالگي : اين يکي ديگه همونيه که همهء عمر مي خواستم ... افتخار ميدين غلامتون باشم ؟
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پام مي شکست و خواستگاري تو نميومدم

amirk2 بازدید : 8 یکشنبه 19 خرداد 1392 نظرات (0)

یک رفیق ،یک همدم ،یک سرنوشت

 


جوانی روزهایی است که دوست و همنشین در آن تاثیر زیادی دارد و می تواند مسیر زندگی را تغییر دهد.

 


دوست و همنشین

انسان ذاتا موجودی اجتماعی است و به روابط با دیگران نیاز دارد. دوست و هم صحبت داشتن یکی از راه های مناسب برای پاسخ به این نیاز است اما مسئله اینجاست که انتخاب دوستان یکدل و صمیمی کار چندان آسانی نیست. در واقع باید به ویژگی های دوست خوب و اثرات آن برخود آگاه باشیم پیامبر رحمت فرمودند: سعادتمند ترین مردم کسی است که با مردمان بزرگوار همنشینی داشته باشد.(عین الحیوة صفحه٤٣٣)

ویژگی های دوست خوب

با توجه به تأثیرات قطعی و غیر قابل انکار دوست در شخصیت انسان بخصوص در ایام جوانی می توان گفت که انتخاب دوست در حقیقت انتخاب یک راه یک شخصیت و یک آینده است .از جمله ویژگی های دیگر دوست خوب می توان به موارد ذیل اشاره کرد.

* ظاهر و باطنش نسبت به انسان یکسان باشد.

* زیبایی و آبروی دوست را جمال خود ببیند و زشتی دوست را زشتی خود بداند.

* دست یافتن به مال یا رسیدن به مقام روش دوستانه او را نسبت به دوست تغییر ندهد.

*در زمینه ی رفاقت، از آنچه در اختیار دارد مضایقه نکند.

* دوستش را در مواقع مصائب و ناراحتی ترک نکند.

* .....

نکته ی قابل تأمل این است که تمام صفات مذکور به ندرت در مردم یافت می شود لذا چنانچه برخی از ویژگی های مذکوردر شخص مورد نظر برای دوستی یافت شود می تواند برای انسان کفایت کند و البته از آن طرف خودمان نیز متقابلا باید کفایت های لازم را برای دوستی دیگران فراهم کنیم.

شیوه ی حفظ دوست

در روایات اسلامی آمده است که: ناتوان ترین مردم کسی است که نتواند برای خود دوستی پیدا کند و از او ناتوان تر کسی است که دوست هایش را نتواند حفظ کند.

لقمان حکیم در سفارش به فرزند خود می گوید: "پسر جان! در همنشینی بامردم برخلاف رویه ی آنان رفتار نکن چیزی که طاقت ندارند برآنها تحمیل نکن چرا که دراین صورت رفیقی که باید یارو یاور تو باشد از تو کناره می گیرد و در میان جامعه تنها می مانی نه رفیق همدمی داری و نه برادر مدد کاری چون تنها شدی بی پناه و ذلیل می شوی. در برابر کسی که پوزش پذیر نیست عذر نیاور در کارها از آن که دوست ندارد مزد بگیرد کمک نخواه چون آنکه مزد می گیرد کار تو را چون کار خویش با جدیت انجام می دهد. آن مزد برای او سود دنیاست و برای تو ذخیره آخرت. یاران و برادرانی که از آنها کمک می خواهی باید اهل محبت باشند، به قدر کفاف خود داشته باشند، آبرومند و عفیف باشند، در حضور شکرگزار و در غیاب به یاد تو باشند. پسرم! زود رنج و بداخلاق و بی صبر نباش که با این صفات هیچ رفیقی برایت نمی ماند. خود را به صبر و تأنی در کارها وادار."

همان طور که دوست خوب اثرات خوب دارد، دوست بد نیز اثرات بد خود را خواهد داشت هیچکس نمی تواند ادعا کند که از تأثیر همنشین بد، مصون است. ممکن است امروز اثرش را نبینید ولی مطمئن باشید دیر یا زود، دوستی بد اثر خود را برروح و روان و شخصیت انسان خواهد گذاشت

سعدی نیز در ضرورت حفظ دوستان می گوید: "دوستی را که به عمری فراچنگ آرند، نشاید که به یکدم بیازارند."

سنگی به چند سال شود لعل پاره ای                          زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ

آثار تربیتی دوستی با نیکان

آثار دوستی با دیگران – چه نیک و چه بد – از نظر ظاهری و باطنی فراوان است و چه بسا برخی آثار آن پس از سالها خودش را نشان دهد! با اینحال به برخی از مهمترین آثار آن اشاره ای خواهیم داشت:

- دوستی با خوبان آدمی را در شمار آنان قرار می دهد

- دامنه ی تجربیات انسان در پرتو دوستی ها وسیعتر و عمیقتر خواهد شد.

- دوستی با نیکان، انسان را در فن زندگی، متجر و کارآمد می کند.

- مصاحب نیکو، انسان را در غلبه برتنهایی کسل کننده یاری می دهد.

- داشتن دوستان خوب، احساس مثبت دیگران را به انسان به دنبال خواهد داشت و منجر به داوری نیکو درباره انسان می شود.

- اعتماد و اطمینان دیگران متوجه انسان می شود.

- نوع دوستان هر کسی تاحدی نشانگر شخصیت اوست لذا انتخاب دوستان خوب، اعتبار انسان را بالا می برد.

- فرصتی مناسب برای آموختن از دوستان خوب.

- انسان در معاشرت با دوست خوب از انجام گناه و زشتی، حیا می کند و همین شرم و حیا او را از بدی دور کرده و به خوبی و نیکی نزدیک می سازد.

امام سجاد (ع) می فرمایند: همنشینی با صالحان، دعوت کننده به سوی صلاح است. (بحار الانوار، ج 1، ص 141.)

آثار منفی دوست بد

همان طور که دوست خوب اثرات خوب دارد، دوست بد نیز اثرات بد خود را خواهد داشت هیچکس نمی تواند ادعا کند که از تأثیر همنشین بد، مصون است. ممکن است امروز اثرش را نبینید ولی مطمئن باشید دیر یا زود، دوستی بد اثر خود را برروح و روان و شخصیت انسان خواهد گذاشت.

منشین با بدان که صحبت بد                                  گرچه پاکی، تو را پلید کند

آفتاب بدین بزرگی را                                          پاره ای ابر، ناپدید کند!

دوست و همنشین

حضرت علی(ع) می فرمایند: "سزاوار نیست که انسان مسلمان با فاسق دوستی کند. زیرا او عمل بدخود را زینت می دهد و دوست دارد که او نیز مثل خودش باشد. او را برکار دنیا و آخرش یاری نمی کند و رفت و آمد با او ضرر و عیب است." (نهج البلاغه - حکمت ٩)

 

تأثیر منفی دوست بد تا به آن حد است که قرآن کریم صراحتا اشاره می کند که: "و روزیکه ستمکار، دستانش را می گزد و می گوید کاش با راهنمایی رسول راهی را انتخاب کرده بودم. ای وای برمن! کاش فلانی را دوست خود نمی گرفتم! (سوره فرقان /29و30)

 

انسان نیازمند به دوستی با دیگران است. در روایات اسلامی نیز فراوان به دوست یابی و همنشینی با نیکان سفارش شده است مثلا رسول اکرم (ص) فرمودند: "کسی که خداوند خیری را برایش بخواهد، دوستی شایسته به او عطا می کند که اگر فراموش شد به یادش می آورد و اگر به یادش آورد، یاری اش می کند."پس در این روزهای جوانی مراقب باشید چه کسی را همنشین خود انتخاب می کنید.

amirk2 بازدید : 17 یکشنبه 19 خرداد 1392 نظرات (0)

حدیث 1:
حضرت زهرا (س) : کسی که عبادتهای خالصانه خود را به سوی خدا فرستد ، پروردگار بزرگ بهترین مصلحت او را به سویش فرو خواهد فرستاد .
بحار الانوار ، ج 70 ، ص 249

حدیث 2 :
حضرت زهرا (س) : پاداش خوشرویی در برابر مؤمن بهشت است ، و خوشرویی با دشمن ستیزه جو ، انسان را از عذاب آتش باز می دارد .
بحار الانوار ، ج 75 ، ص 401

حدیث 3:
حضرت زهرا (س) : حضرت فاطمه سلام الله علیها به پدر گرامی شان عرض کردند : ای رسول خدا زنان قریش به منزل من وارد شدند و گفتند : پیامبر تو را همسر کسی قرار داد که سرمایه ای ندارد . رسول اکرم صلی الله علیه و آله در جواب فرمودند : قسم به خدا دخترم ، در خیرخواهی تو کوتاهی نکرده ام که تو را به اولین مسلمان و عالمترین و بردبارترین اشخاص تزویج نموده ام . دخترم ، همانا خدای عزوجل نگاهی به زمین افکند و از اهل آن دو نفر را برگزید، که یکی از آن دو را پدرت و دیگری را شوهرت قرار داد .
بحار الانوار ، ج 43 ، ص 133

حدیث 4 :
حضرت زهرا (س) : ما اهل بیت رسول خدا ، وسیله ارتباط خدا با مخلوقات و برگزیدگان خداییم ، ما جایگاه پاک خدا و دلیلهای روشن او و وارثان پیامبران الهی می باشیم .
شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ، ج 16 ، ص 211

حدیث 5 :
حضرت زهرا (س) : خداوند اطاعت و پیروی از ما اهل بیت (ع ) را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت اسلامی ، و امامت و رهبری ما را عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقه ها قرار داده است .
احتجاج طبرسی ، ایران : انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258

حدیث6 :
حضرت زهرا (س) : پیامبر (ص ) و علی (ع ) دو پدر امت اسلام می باشند ، که اگر مردم از آنان پیروی کنند ، کجی ها و انحرافاتشان را اصلاح نموده و آنها را از عذاب جاویدان نجات می دهند ، و اگر همراه و یاورشان باشند نعمتهای همیشگی خداوندی را ارزانیشان می دارند .
بحار الانوار ، ج 23 ، ص 259

حدیث7 :
حضرت زهرا (س) : از حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) روایت شده که رسول خدا فرمودند : امام همچون کعبه است که باید به سویش روند ، نه آنکه ( منتظر باشند تا ) او به سوی آنها بیاید .
بحار الانوار ، ج 36 ، ص 353

حدیث 8 :
حضرت زهرا (س) : همانا خوشبخت حقیقی کسی است که علی ( علیه السلام ) را دوست بدارد .
مجمع الزوائد علامه هیثمی ، ج 9 ، ص 132

حدیث 9 :
حضرت زهرا (س) : کسی که پس از خوردن غذا ، با دستی آلوده و چرب بخوابد ، هیچ کس جز خودش را سرزنش ننماید .

amirk2 بازدید : 3 یکشنبه 19 خرداد 1392 نظرات (0)

یه دوست خوب ایمانتو ازت نمی گیره ! ما آدما معمولا ایمان قوی نداریم . پس دنبال یه دوست باشیم که همینو هم ازمون نگیره !

یه دوست خوب عقایدت رو زیر سوال نمی بره ! و کمکت می کنه که باورهات بیشتر و بهتر بشن !

یه دوست خوب بی ارزشی رو ارزش نمی دونه ! بی دینی رو کلاس نمی دونه ! شراب خوری رو فرهنگ نمی دونه !


یه دوست خوب همیشه ازت تعریف نمی کنه ، گاهی ایرادهاتو بهت می گه تا بتونی اونها رو بفهمی و رفع کنی!

یه دوست خوب آبروی تو رو برای حفظ آبروی خودش نمی ریزه ! در واقع از آبروی تو واسه خودش مایه نمی ذاره !


یه دوست خوب راز داره ! رازهای تو رو به دیگران نمی گه و پشت سرت حرف نمی زنه !

یه دوست خوب در شادی و غم با تو هست . نه فقط توی شادی ها !

یه دوست خوب باهات یه رنگه و نه صد رنگ . بهت دروغ نمی گه !

یه دوست خوب کمکت می کنه که به خدا نزدیکتر بشی و امیدوارتر زندگی کنی!

یه دوست خوب یعنی تو ، یعنی من ! به شرطی که بتونیم به خاطر همدیگه خودخواهیمون رو کمتر کنیم !
............................

دوست ِ من ، حالا بگو ببینم چند تا دوستِ خوب داری !؟

 

amirk2 بازدید : 4 یکشنبه 19 خرداد 1392 نظرات (0)

فضیلت علم بر ثروت

 

ثروت

العِلمُ خَیرٌ مِن المال، العِلمُ یَحرسُکَ، وَ اَنتَ تَحرسُ المالَ، وَ المالُ تَنقُصُه النَفَقَةَ وَ العِلمُ یَزکوا عَلَی الانفاق، وَ صَنیعُ المالِ یَزولُ بزَوالِهِ.  نهج البلاغه، حکمت 147

 

دانش، از مال دنیا بهتر است؛ زیرا دانش نگهبان توست، ولی مال را تو باید نگهبانی کنی. مال دنیا با بخشش کاسته می‌شود، ولی دانش، بر اثر بخشش، رشد و فزونی می‌یابد، و آنچه با مال دنیا ساخته و پرداخته شده و بدست آمده، با تمام شدن مال، از بین می‌رود.

امام علیه السلام، بارها در سخنان خود، دانش را با مال دنیا مقایسه فرموده، و همواره دانش را برتر و گرانبهاتر شمرده است. در این کلام ارزنده نیز، امیر مومنان علیه‌السلام، از برتری دانش نسبت به مال دنیا سخن می‌گوید، و در این مورد سه دلیل بیان می‌فرماید:

 

اول آنکه: دانش، انسان را از مشکلات زندگی و گرفتاریهای آخرت نگهداری می‌کند، و از خسارتها و زیانهایی که به سراغ اشخاص جاهل می‌روند، در امان می‌دارد - ولی مال دنیا، نه تنها نگهبان صاحب خود نیست، بلکه صاحب مال، ناچار است قسمتی از وقت و فکر و نیروی خود را به خاطر نگهداری مال، از دست بدهد، تا از تلف شدن و از بین رفتن آن جلوگیری کند.

 

دوم آنکه: صاحب مال، وقتی مقداری از مالش را به دیگری ببخشد، به مقداری که بخشش کرده است، از مال او کم می‌شود. ولی صاحب علم، هرچه از علم خود به دیگران ببخشد، یعنی هرچه علم خود را بدیگران بیاموزد، بر علم او افزوده می‌شود. چون با هر بار آموزشی که به دیگری می‌دهد، خود او نیز ورزیده‌تر می‌شود و در رشته علمی خود، مهارت و تسلط بیشتری پیدا می‌کند.

 

سوم آنکه: وقتی مال و ثروت از بین برود، تمام چیزهایی هم که به واسطه آن مال و ثروت ساخته و پرداخته شده و بدست صاحب مال آمده است، از بین خواهد رفت. مثلاً اگر کسی مقامی را به خاطر ثروت خود به دست آورده است، یا اگر به خاطر مال خود، بین عده‌ای احترام و اعتبار ظاهری پیدا کرده است، یا اگر کسانی بخاطر ثروت با او دوست شده و گردش را گرفته‌اند، همین که ثروت او به هر علتی، از بین برود، مقام و احترام و دوستان او هم از دست خواهند رفت.

در حالی که آنچه شخص عالم، به خاطر علم خود به دست می‌آورد، هیچ‌گاه از بین نخواهد رفت، زیرا علمی که باعث بدست آمدن آن چیزها شده، همیشه برای صاحب خود باقی می‌ماند.

amirk2 بازدید : 3 یکشنبه 19 خرداد 1392 نظرات (0)

خدایا پس چرا من زن ندارم؟

زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟

دوتا زن دارد این همسایه ما

همان یک دانه را هم من ندارم

آزانس ملکی امشب گفت به من:

مجرد, بهر تو مسکن ندارم

چه خاکی بر سرم باید بریزم؟

من بیچاره آخر زن ندارم

خداوندا تو ستارالعیوبی

وبر این نکته سوءظن ندارم

شدم خسته دگر از حرف مردم

تو میدانی دل از آهن ندارم

تجرد ظاهرا"عیب بزرگی است

من عیب دیگری اصلا"ندارم

خودم میدانم این"اصلا" غلط بود

در اینجا قافیه لیکن ندارم

تو عیبم را بپوش و هدیه ای ده

خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟

اگر او را فرستی دیگر از تو

گلایه قد یک ارزن ندارم

amirk2 بازدید : 11 یکشنبه 19 خرداد 1392 نظرات (0)

مردجوانی با اتومبیل خودبه سرعت درخیابان حرکت می کرد.اوبچه هایی رادید که درمیان ماشین هاپارک شده جست وخیزمی کنند.دراین هنگام چشمش به چیزی خوردوبرای همین ازسرعتش کم کرد.

ناگهان یک آجر به سوی دراتومبیل پرتاب شد او ترمز کرد و به سوی محلی که آجر پرتاب شده بوددند، عقب گرفت.مردجوان با عصبانیت ازاتومبیل بیرون پرید نزدیک ترین بچه راگرفت و او را به یک اتومبیل پارک شده محکم کوبید مرد جوان فریاد زد.لعنتی چرا این کار رو کردی؟توکی هستی؟

هدفت ازاین کارچی بود؟این ماشین نوئه و آجری که توپرت کردی از قیمت اون کم می کنه.چرا آجر رو  پرت کردی پسربچه گفت ببخشید. آقا ببخشید.متاسفم.نمی دونستم باید چه کارکنم هیچ کس وانمی ایستاد.واسه همین منم آجرپرت کردم خون و اشک از پسربچه سرازیر بود و زبونش بند آمده بود اوبه نقطه ای درمیان ماشین های پارک شده اشاره کرد و گفت اون برادر منه صندلی چرخدارش واژگون شده .برادرم به زمین افتاده و من نمی تونم بلندش کنم. پسرک هق هق کنان به مردبهت زده گفت آیا شمابه من کمک می کنی اون را بلندکنیم؟برادرم صدمه دیده و من نمی تونم بلندش کنم مردجوان سعی کرد بغضش رافرو بخورد اوبی درنگ پسربچه معلول را بلندکرد و داخل صندلی  چرخدارگذاشت.سپس بایک دستمال تمیززخم ها و بریدگی هایش راپاک کرد اوب ا نگاهش به پسربچه معلول گفت که همه چیز رو به راه است پسرک بالحنی تشکرآمیز به غریبه گفت خیلی ممنون. خدا عوضتون بده؟

مردبه پسربچه نگاه کردکه صندلی چرخدار برادرش را در پیاده رو به سوی جلو هل می داد تا به خانه بروند او سلانه سلانه به اتومبیل خودبازگشت. دراتومبیل خیلی قرشده بود امامرد هرگز به خودش زحمت نداد تا آن رادرست کند او گذاشت در همان طور باقی بماند تا با دیدنش این پیام همواره در گوشش زنگ بزند.

amirk2 بازدید : 4 یکشنبه 19 خرداد 1392 نظرات (0)
دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن!
دختر بودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن!
دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی ...
دختر بودن یعنی پس این چایی چی شد؟؟!
دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت
دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله و عمه ت هستن
دختر بودن یعنی انتظار خاستگار مایه دار!
دختر بودن یعنی چرا خونه اونقد کثیفه ؟؟!
دختر بودن یعنی دخترو چه به رانندگی؟
دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی!
دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن!
دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری که تو عقدنامه نوشته باشه!
دختر بودن یعنی شنیدی شوهر سیمین واسه ش یه سرویس طلا خریده 12 میلیون؟
دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟!
دختر بودن یعنی به به خانوم خوشگل....هزار ماشالااااااا...
دختر بودن یعنی برو تو ، دم در وای نستا!
دختر بودن یعنی لباست 4 متر و نیم پارچه ببره!
دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم!
دختر بودن یعنی کجا داری میری؟!
دختر بودن یعنی تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم!
دختر بودن یعنی کی بود بهت زنگ زد؟! با کی حرف میزدی؟!
دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی!
دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس کشیدن!
amirk2 بازدید : 4 یکشنبه 19 خرداد 1392 نظرات (0)

به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."

 

به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."

 

به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."

 

به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم

amirk2 بازدید : 2 یکشنبه 19 خرداد 1392 نظرات (0)

خداحافظ به پـــــــایـــــان میرسد این عــــــــشق خیانت همچنان باقــــیست. این وبلاگ دیگه هیچوقت اپ نــمیشه اما پاک هم نـــــمیشه یعنی دلــم نمیاد پاکش کنم اونقدری ازش خاطـــــره ی خوب دارم که بدی ها ش به نظرم نیـــــــاد. خــــدا حافــــــــــــــــــــــــظ برای همیشه نوشته شده در 89/11/14ساعت 15:40 توسط •₪الهه و کمال₪•| 13دلنوشته ي عشقولي | -------------------------------------------------------------------------------- خــــــــــــدایـــــــــــا اگر روزی بشــــــــــــــــــر گردی خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایهی دیوار بگشایی لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. خداوندا تو مسئولی. خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است، چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است… من میخوابم خدا اما تو پاشو ایندفعه نخواب خدا ....

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظر شما در سایت بهتر است بیشتر چه چیزی باشد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 90
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 11
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 31
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 36
  • بازدید ماه : 34
  • بازدید سال : 503
  • بازدید کلی : 5,438